در دوران کودکی , اگر مبنای تعالیم و آموزش های ما , بر اساس سازندگی
و عشق و صلح و خدمت و همکاری و همزیستی و احترام به اندیشه و انتخاب
بخشش و صدها چیز از این رده بوده باشد , در نتیجه کودک با پدیده های واقعی
رشد می کند و وا قعی می شود ,ولی اگر کودک در خانواده ای که اساس تعلیم
و تربیتش بر تخریب و جنگ و کینه و عداوت و دروغ و ریا و حسادت و بی شرمی
و صدها چیزهایی از این قبیل باشد , کودک با این تعالیم از رشد باز می ماند
ودر نتیجه رو به بازی می آورد و گرفتار بازی با خود و خانواده و اجتماع و در کل
به سمت غیر واقعی بودن می رود وغیرواقعی می شود,با خودشناسی دقیق
و شناخت و معرفت, انسان به این نتیجه می رسد که در دنیا ,انسان ها منجمله
خود او اسیر بازی ها هستند , بازی سیاسی و بازی اقتصادی و بازی مذهبی
و بازی ایدویولوژی و بازی گروهی که گردانندگان آنها از این ضعف تربیتی انسان
امروزی استفاده کرده و انسان امروزی را از دنیا و آخرتش باز داشته اند و هیچ
گناهی بالاتر از این نیست,وقتی انسانی که به این بینش برسد, که دارد بازی
میکند , و دست از بازی بردارد , فقط یک چیز برایش می ماند, و آن این است, حالا
چه کار کنم , چه کار می توانم بکنم, جه زیبایی تولید کنم ,چه بسازم که دست
خالی نروم, ما با بازی کردن و سرگرم بازی شدن ,دست هایمان خالی می ماند
با دستان خالی, ما جزو زیان دیدگان هستیم , , در خواب دیدم که در زمان بعد از
مرگ فقط از ما سوال می کنند , چه کردی ؟
تا وقت باقی است خودمان را از هر نوع بازی بیرون بکشیم و با قصد خدمت به
انسان و جامعه انسانی , شروع کنیم به کار , مهم نیست چه کاری باشد,هر
کاری که قصدش خدمت باشد, تولید قشنگی و زیبایی وسازندگی باشد ,مهم
کوچکی و بزرگی نیست , مهم این است سربلند در برابر خداوند بگویی
خدایا این از دستم بر آمد
کلمات کلیدی: